دستورات سیاسی ماکیاول، اقتدارگرایی هابز و صلحطلبی لاک و روسو و اصحاب قرارداد اجتماعی به نوعی اخلاق را قربانی امر دیگری که در اقتدار و قدرت مسلط و نیمه مسلط حاکم است قرار دادهاند. بهنوعی دیگر اخلاق محور تعاملات سیاستورزانه نیست بلکه این سیاست است که مشخص میکند اخلاق بر کدام مسیر قرار گیرد؛ به سخن سادهتر اینکه ریلگذاری اخلاقی جامعه را حاکمان مطلقه تعیین میکنند و با دستکاری حقایق، هنجارها و آداب، ناهنجاریها را چون یک هنجار غالب بهصورت امری رسمی برای همگان تجویز میکنند.
2 جنگ بزرگ جهانی و میلیونها کشته و معلول، ثمره این تئوری بود که اخلاق نسبی است! و تفسیرهای متعددی دارد و سیاسیون به آسانی میتوانند آنها را دستکاری کرده و مدلسازی کنند آن هم نه مدلی براساس آرمانهای الهی و وحی بلکه مدلی براساس نفسانیات و شهوات انسانی و امیال بشری.
این یک رویه است که اخلاق را به نفع سیاست میپسندد نه سیاست را برای اخلاق. از این رهگذر است که نظام سیاسی اسلام، اخلاق را نسبی نمیخواهد بلکه تلاش دارد سیاست را نیز اخلاقی کند و اساسا همه مؤلفههای سیاست را برای اعتلای اخلاق و سنتهای نیکوی دینی میخواهد.
عین سیاست بودن دیانت و عین دیانت بودن سیاست نیز برگرفته از این اصل است که اسلام سیاست را پایه اخلاق و معنویات میخواهد. به همین خاطر اسلام اجازه نمیدهد امر سیاستورزی تبدیل به سیاستزدگی شده و به از بین رفتن آبرو و اخلاق و شخصیت افراد منتج شود.
شاخصه دینمدار بودن افراد به خصوص سیاستورزان و فعالان این عرصه در رعایت این احوال و حرمت اشخاص و حرکت بر مدارهای اخلاق و صیانت نفس است. به همین دلیل میتوان در نظر داشت که رفتار سیاسی کدام حزب، گروه و چهره سیاسی، دینمدارانه است و کدام احزاب غیردینی!
برای تقریب ذهنی و آسیبشناسی یک عمل مبتنی بر سیاستورزی دینسوزانه، میتوان به حرکات مرموزانه و تخریبگرانه از جانب عدهای از واسطههای دست چندم سیاستزدگان اشاره کرد که مدتهاست خط تخریب را دنبال میکنند و هر حرکت مثبتی را که در کلانشهر تهران میبینند و اقدامات خداپسندانهای را که برای برداشتن موانع پیش پای مردم محروم و مستضعف شهر تهران، به خصوص از بین بردن فاصله بین شمال و جنوب تهران درصدد انجام است را با ذهنهای بیمار و فکرهای کوتاه تحلیل مینمایند و نتایج غیرواقعی عرضه کرده و به تشابهسازیهای تاریخی اما غیرواقعی اقدام میکنند.
این منش غیراخلاقی و بهدور از فتوت و آیینجوانمردانه در سیاست ایرانی و اسلامی جایی ندارد؛ چرا که دروغ و چندگانهنمایی و خدمات خدمتگزاران رانادیده گرفتن مصداق عینی سیاست غیراخلاقی و اخلاق سیاستزدهاست که در فضای اندکی از میدان سیاست امروز ایران جا اشغال کردهاست و نتیجه عینی آن این است که هدف، وسیله را توجیه میکند و هر کس با ما نیست پس بر ماست و باید به تخریب آن اقدام کرد و برای زنده کردن یک فرع باید چندین اصل را لگدمال کرد.
چنین سیاستورزی از جانب مدعیان، عین سیاستزدگی و نسبیگرایی اخلاقی است و با آموزههای عاشورا و نهضت جوانمردی و رادمردی امام حسین (ع) منافات دارد؛ چرا که امام حسین (ع) ثابت کرد هدف، وسیله را توجیه نمیکند و مرگ خونین بهتر از زندگی ننگین است.